و بالاخره تمام شد...احساس میکنم آزاد شدم، احساس میکنم رها شدم...
تو را ارجاع میدهم با یک سالِ قبل....
بالاخره، در یک صبحِ بهاری برای همیشه این سربازخانه را ترک کردم...
خوب یکبار دیگه نوشته خرداد ماه..رو خوندم.نمی دونم گمان نمی کنم اجباریت تمام شده باشه؟! ولی خوب همین قدر احساس آزادی می کنی عالیه مخصوصا تو این مملکت.
اره برا تو زندون بود، خوشهالم تموم شد .تبرئک هالا نوبت شیرینی اونم چلوکباب که خودت گفتی مگه نه
خوب یکبار دیگه نوشته خرداد ماه..رو خوندم.نمی دونم گمان نمی کنم اجباریت تمام شده باشه؟! ولی خوب همین قدر احساس آزادی می کنی عالیه مخصوصا تو این مملکت.
اره برا تو زندون بود، خوشهالم تموم شد .تبرئک هالا نوبت شیرینی اونم چلوکباب که خودت گفتی مگه نه