یکی دیگه

روز نوشته‌های پراکنده

یکی دیگه

روز نوشته‌های پراکنده

بالاخره تمام شد...

و بالاخره تمام شد...
احساس می‌کنم آزاد شدم، احساس می‌کنم رها شدم...

تو را ارجاع می‌دهم با یک سالِ قبل....

بالاخره، در یک صبحِ بهاری برای همیشه این سربازخانه را ترک کردم...

نظرات 2 + ارسال نظر
فردان 1387/02/21 ساعت 00:48 http://aber.blogsky.com

خوب یکبار دیگه نوشته خرداد ماه..رو خوندم.نمی دونم گمان نمی کنم اجباریت تمام شده باشه؟! ولی خوب همین قدر احساس آزادی می کنی عالیه مخصوصا تو این مملکت.

.......... 1387/05/17 ساعت 20:29

اره برا تو زندون بود، خوشهالم تموم شد .تبرئک هالا نوبت شیرینی اونم چلوکباب که خودت گفتی مگه نه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد