تو تصور کن
ناگفتهها را
و هیچگاه
باور نکن
آنچه را که بازگو میکنند برای تو
از زبانِ کسانی که هیچگاه ندیدهای
تو تصور کن
دنیا را
و هیچگاه، هیچگاه
نگاهی عمیق
به دنیا نکن
که خورد خواهی شد
زیرِ بارِ رؤیاهائی که تباه میشود
پ.ن : این روزها را میشمارم... چیزی نمانده است...
هروقت میام وبلاگت... احساس می کنه یه تلنگری با نوشته هات بهم می خوره که به فکر می برتم... نمی دونم چرااااااااا....
خوشی ؟....
هیلدا
خوشحالم که دارد تمام می شود،راستش رفیق همه چیز تمام شدنیه و عجیب با این تصور تو که واقعیت دارد عمرمان تباه سیاهی می شود.