یکی دیگه

روز نوشته‌های پراکنده

یکی دیگه

روز نوشته‌های پراکنده

سفر...

سفر...
و برگشتم باز از سفری دیگر
با کوله‌باری پراز حرف‌های نگفته
بغض‌های پنهان
خستگی‌های فراوان
و خداحافظی‌های زودهنگامی که
                                        تمام بغض‌های خفته در گلوی آدم را تازه می‌کند انگار

برگشتم
از سفری نه‌چندان طولانی
نه چندان کوتاه
و چه سفر‌ها باید بروم
تا شاید روزی دیگر باز نیایم از آن!

نظرات 2 + ارسال نظر
فردان 1385/11/22 ساعت 20:37 http://aber.blogsky.com

سفرهای بی تکلیف...سفرهای تو خالی..این روزها عجیب دلم می خواد به یه سفر برم...آنهم نه یک هفته...می خوام همه چیز رو همچون بنفشه ها با خاک و ریشه وپیوند ببرم به هر کجا که دلم خواست...

هیلدا 1385/11/22 ساعت 23:28

سلااااام...
خوبی رفیق؟!...
کجا رفته بودی؟!...از ترس سوغاتیه که جاشو لو نمی دی؟!... نترس بابا آخرش!..من می بخشم بهت!...!!!... دلم تنگ میشه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد