چه بگویم؟!
سخن تحریف شده
حرف نسخه شده
کلام حبس شده
فکر سؤال شده
چه بگویم
که جای دوری نرود
که نافتد در جوی آب آلوده به آلودگیها؟
چه بگویم
و از چه بگویم
که کلام دشنام نباشد
فکر سؤال برانگیز نباشد؟
چه بگویم؟!
دیگر سخنی نیست
نه کلامی نه حرفی از جنسی تازه
چه بگویم؟!
دیگر حتی فکری هم نیست....
صلام!
دیگه نه توان گفتن داریم و نه چیزی باقی نمونده که بگیم ... فزهنگ / ثروت/ خوبی هه به یغما رفت!!
بابک جان واقعا این شعر هایی که تو وبلاگت مینویسی زیبا هستند...
شاعرش کیه؟! خودتی؟!
با
با
ی
قبلا یه نظر گذاشته بودم..تحریم...فکر می کنم خودمون ، خودمون رو تحریم می کنیم....کارمان یه کار احساسی با حداقل نتیجه ... یه اعتراض خاموش...نمی دونم چرا زود دلسرد می شیم...یه پیشنهاد دوستانه..مدار صفر درجه (احمد محمود) رو خوندی؟...اگه نخوندی بخون..واگه حسش نیست..جلد سوم از صفحه 1252-1249 را بخوان....فکر کنم حرفهای مهراب انچه هست که دلم می خواد بخوانی...