یکی دیگه

روز نوشته‌های پراکنده

یکی دیگه

روز نوشته‌های پراکنده

نمایش باید ادامه پیدا کند

و تو باورت میشود، من یک سال دیگه همه به آخر رسوندم، می‌شنوی؟ صداش داره میاد، صدای نفس‌های آخرش، از لابلای برگای زرد و سرخ و گاهی هم سبز، از بین خش خشِ خورد شدن برگهای خشک....
و تو باورت میشود؟ آذر دارد می‌آید، از آن دور دورها، با صدای سمِ اسب کماندارش.... دارد می‌آید تیر دیگر از کمان رها کند تا پایان سالی دیگر را برای من رقم بزند.....

و تو باورت نمی‌شود، همه دارند می‌روند، یکی یکی، دوتا دوتا، هرکسی دنبال کار خودشه و من... و من انگار کارهای زیادی دارم که انجام نداده‌ام...

باید سازم را کوک کنم، جاسیگاری رو خالی کنم، توی زیپو بنزین بریزم، سیگارم رو کنار دستم بزارم، و آروم و ملایم، بی‌خیال دنیای مسخره و تاریک، بزنم، بخونم، بکشم.....

و چندکار دیگری که باید حتماْ انجامشان بدهم.... باورت می‌شود؟ سرم خیلی شلوغ است.....
باید در یک ماه به اندازه چندسال پس‌افتادگی‌ام خودم رو بالا بکشم.......

باورت می‌شود، یک سال دیگه هم تمام شد، و انگار هنوزی جز یادی از دوستان قدیمی چیز دیگری باقی نمانده است، در این چهاردیواری.....

ـ-ـ-ـ

نمایش باید ادامه پیدا کند
بر بی‌کرانگی این اقیانوس یخ زده
بر صحنه تاریک

نمایش باید ادامه پیدا کند
برای قلب‌ها شکسته
برای یادهای فراموش شده

نمایش باید ادامه پیدا کند
برای چراغ‌ها خاموش شده

باید ادامه پیدا کند

نظرات 1 + ارسال نظر
فردان 1385/08/15 ساعت 18:09 http://aber.blogsky.com/

ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود نی نام ز ما ونی نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل زین پس چو نباشیم همان خواهد بود.
اگه حدسم درست باشد راستش گاهی ساده ترین جمله بهترین کلامه:تولدت مبارک.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد