آسان بود، نه؟
گذشتن از همه این گذشتهها!
از تمام این یادبودها
آسان بود نه؟
و تو رفتی
چه آسودهخاطر و با اطمینان
میپنداشتی که راهی هم برای بازگشت هست
فکرهای بزرگی در سر داشتی
اما واقعاْ این پل استقامت کافی را داشت؟
این گذرگاه تاریک و نمور؟
و چه چیزها که نمیگفتی!
میگفتی - دنیا همین است؛
پر از رفت و آمد؛
پر از جدایی و خداحافی -
~ ~ ~ ~
و چه ساده میپنداشتم تو را
که چنین میگویی
اما رفتی
نه به این سادگی
اما آسان بود؛ نه؟
از همه چیز گذشتن!
نه؛ نترس باکی نیست
من هم راهی پیدا کردهام
برای رفتن
برای گذشتن
برای رهایی
آخ که دلم پر میکشه برای رهایی؛
برای آزاد شدن
برای تازه شدن شاید!
اما میدانی؛
راه من به محکمی راه تو نیست
تاریکتر است
تنگتر و عبوستر است
اما با این همه من شوق رهایی دارم
شوق دوباره تازه شدن
شوق رهایی
آخ که دلم چه هوایی داره
آسان بود اما؛ نه؟
رفتن و رفتن و رفتن
نه؛ نترس
نگرانم نباش
من هم دارم میآیم
دارم به آنطرف پل میآیم
:)