یکی دیگه

روز نوشته‌های پراکنده

یکی دیگه

روز نوشته‌های پراکنده

یک سال گذشت...

یک سال گذشت، باورت می‌شود؟!
یک سال است که جای خالی‌ات در همه‌جا احساس می‌شود، یک سال است که همه‌جا هستی و نیستی، یک سال است نیستی...
یک سال است که آن برق چشم‌های‌ات در آن شب آخر، که آخرین سیگار را افروختم برایت، هنوز جلوی چشم‌هایم است، یک سال است هنوز لبخندِ زیبایت جلوی چشم‌هایم است...
یک سال است که جای خالی‌ات همیشه اینجا خالی است، همه‌جا، هرکجا که می‌رویم، یک سال است که خاطرات‌ات، حرف‌هایت، چهره‌ات، همه‌جا هست، همه‌جا همراهمان است، و چشم‌هایت، آن چشم‌های جادوئیِ تو، همیشه جلوی چشم‌هایمان دارند می‌درخشند...

یک سال گذشت، باورت می‌شود؟ یک سال گذشت...