...میگه:
- بهتر زندگی کردن!... بــله. معلوم است. ماها هم همینطور. این چیزی است که ما آدمها مدام در آرزوشیم، گیرم بِش نرسیم. فقط اعیانها و آقا فُکلیها هستند که زندگیِ حسابی میکنند. مردم هم که لالمانی گرفتهاند و هرجور فشاری را تحمل میکنند. منتها فکر میکنند دستِ آخر یک تودور ولادیمیرسکوی* دیگر دنیا میآید. چه بسا یکی هم نه و چندین و چندتا... و آنوقت باز هم دهات را که از بس افراط و تفریطیاند همیشه واسه اغتشاش و یاغیگری حاضر آمادهاند ازجا حرکت میدهند و به ضرب قمه و تبر و آتش کلکِ اشرافِ مالپرست را میکنند....
( از کتاب پابرهنهها ، زاهاریا استانکو )
* تودور ولادیمیرسکو شخصی بوده که با کمک مردم بر علیهِ استعمارچیها قیام کرده است ( در داستان! )
پ.ن : این را بخوان جای راوی و شخصیتها را عوض کن؛ فکر کن نشستهای کنارِ بخاری در خانهی پدربزرگی، مادربزرگی یا هرکسی که این حرفها را میزند!
پ.ن : داستانها همیشه یک نوع واقعیتاند
هر چی می کشیم از این مردم احساسی و بدون دانشه...ادمهایی که هنوز تغییر نکردن شاید بدتر شدن...
سلام رفیق.
درسته که این بد بختی و ذلت یک اپیدمی حاد واسه ما ملت همیشه در صحنه و غیور و شهید پرور شده!!
اما رفیق اون اقا مایه دار ها و به قول تو فکلی ها از جماعت ۶۷میلیونی فقیر ایران به مراتب بدبخت تر هستند٬میدونم که میدونی این رو..ذ
راستی رفیق٫در مورد نظری که گذاشتی:به نظر من علت خودکشی از تهی بودن نیست...
هستم رفیق٬اما توان بودن نیست٬باور کن نیست...
سازمو بر دارم برم کنار بابک بشینم.....
خوبی پسر؟ چه متن با هالی بود....شایدم چون واقعیت هست خوشم میاد