یکی دیگه

روز نوشته‌های پراکنده

یکی دیگه

روز نوشته‌های پراکنده

بیرون باران می‌بارد

اینجا
کنار پنجره؛
بیرون باران می‌بارد
 - و چه تُند می‌بارد -
صدای شُرشُر باران
از روی شیروانی
و انعکاسِ شالاپ شالاپ‌اش از روی سنگ‌فرشِ حیاط
تا اینجا؛
این بالا
چه خوب شنیده می‌شود

اینجا
کنار پنجره
با صدای باران
و یک سیگار افروخته
و صدای این سازِ بی‌شرف!
بگو تا کجا نمی‌توان پرواز کرد؟!

نظرات 1 + ارسال نظر
علی 1387/08/22 ساعت 01:14 http://caramel.blogfa.com/

ای بابک عزیر که جانم فدای تو.........
و تو نمی دانی که با نوشته ات تا کجاها رفتم
بی شرف ظریف ترین کلمه برای آهنگی است که وقت باران می رود تو مخ
آپم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد