پس گفتی که بیآویزم این سخن را بر گوشام؟
پس گفتی که آزادی همین است،
محدودیتی که برایام ساختهاند؟
پس گفتی آسمان آبی، آسمان صاف
پرواز مرغ عشق در آسمان پاک
دیگر همانند همان رؤیای نیمهکاره است؟
پس گفتی همین است آزادی؟
دقیقاْ محدودیتی که برایام ساختهاند؟
پ.ن : از اتاقام بیرون میآیم، البته در آن حبس نبودم، بلکه روحام در آن جا میماند....
و امروز احساس تازگی دارم، احساس میکنم دو هفتهی تمام برای همین چندخطی که آماده شد و آکورد درب و داغانی که رویش سوار کردم کافی باشد تا راه جدیدش رو پیش بگیرم....
( البته اون چند خط این چند خط بالا نیستند )
پ.ن : اینجوری که شنیدم گویا بالاخره یکی از آلبومها محسن نامجو مجوز گرفته است از وزارت محدودیتها شرعی! و تا چندوقت دیگر به بازار میآید.... اگر چنین باشد تبریک میگویم به جمع موسیقی دوستان ایران... و البته باید منتظر تحولات بزرگی بود...!!!
اجازه آقا...
من بازم یه حرف تکراری دارم.....دلم تنگ شده.... البته می دونم تو مسئولش نیستیا...ولی مثل یه دوست خوب...دل گرفتگیمو گفتم...
و این که..نمی شه منتظر هیچ چیزی بود..اینا هیچ وقت نذاشتن انتظارای ما بلخره به نتیجه برسه....
تحولات بزرگ، جالب شود! فردیه؟ یا نه مربوط به جامعه می شه؟