نشستم اینجا! یه متن، یه افسانه، یه واقعیت، یه داستان!
یه آهنگ تازه میخواد جون بگیره تو دستای مرده!
صبح تا شب فقط خراشیدن پیک و انگشت روی سیمهای گیتار!
و انگار اینجا، پشتِ دربِ همیشه بستهی اتاقام اتفاقاتِ عجیبی دارد میافتد....
این سیمها دارند صدا میدهند، دارند رام میشوند زیر پینهها مردهی انگشتانِ من....
دارند سربه زیر میشوند و هرچه که من میگویم را تکرار میکنند....