یکی دیگه

روز نوشته‌های پراکنده

یکی دیگه

روز نوشته‌های پراکنده

امید

روی خطِ تلخِ این زندگی
از پشت رشته‌کوهی که محصور کرده شهرِ مرا
هنوز می‌بینم
طلایه‌ی امید را
در هنگام طلوع زرین خورشیدی غمگین
آنجا که زمان می‌ایستد گویا
و آسمان یکدست قرمز می‌شود
در افکار گم و گورِ شبِ خویش