-
تکامل
1385/01/03 01:34
!!! ما عشق را رعایت کردیم !!!
-
خارج از دنیا، معلق در فضا
1384/12/14 00:26
معلق در هوا معلق میان آسمان و زمین معلق در روزهای خودم معلق در دنیای خودم ........... چه روزهایی با جسارت تمام پشت به پشت سیگار میکشم موسیقی گوش میدهم و البته کشف میکنم! نیمهای پنهان از ماه را! رابطه میان خودمان و دنیایمان را! معجزات را! بله، کشف میکنم، رازهای نهفته در همه چیز را! و البته، تا سرحد مرگ تفریح میکنم...
-
آبگوشت و مشتقات آن!
1384/12/12 20:40
امروز جمعه ۱۳۸۴.۱۲.۱۲ ، اینجا رادیو باوش! از مرکز سمنان! جالبترین اتفاقی که امکان داره برای کسی بیفته برای من افتاد!!!! تا حالا شده که آبگوشت بپزید، بعد بخورد البته با اعمال شاقه! و بعداز ۳ساعت متوجه بشید که آبگوشت شما نخد کم داشته!!!! اعمال شاقه هم عبارت است از: نداشته یه کاسه! و خوردن آبگوشت در بشقاب! نداشتن یدونه...
-
خدا یابی!
1384/12/10 02:07
دانشکده فنی، کلاس اندیشه اسلامی! آقایی وارد کلاس میشود، مانتواش را در میآورد میگذارد روی میز! و خیلی آرام جوری که صدایش را نامحرم نشنود شروع میکند به حرف زدن.... خدا یابی!.... استاد فرمودند: آقاجان تو یه کشوری مثل همین انگلیس که این همه، جار میزنه که ما دمکراسی داریم و آزادی بیان و اندیشه داریم چرا به مسلمانها اجازه...
-
[ بدون عنوان ]
1384/11/29 00:58
فارق از هرچه که اتفاق خواهد افتاد در کوچههای باریک زمان در خوشیهای خود گم میشوم چه صفایی دارد قدم زدن زیر باران چه صدایی دارد ناودانهای پوسیده این خانهها فارق از هرچه هست و هرچه خواهد آمد فارق از هرچه که آمده در خیابانهای شهری شلوغ قدم میزنم زیر لب آوازی میخوانم و نیشخندی میزنم بر حماقت این دیوانگان که میخندند به...
-
پرواز شماره ۶۹۴
1384/11/12 00:07
خسته شدم از این زندگی بیسر و ته از این روزهای تکراری از این شبهای کسل کننده از این همه هر روز و هر روز و هر روز دوستداشتم فردا صبح بشینم روی صندلی کنار پنجره روی بال هواپیما و با اولین پرواز برم به یه جای خیلی خیلی خیلی دور یه شهر شلوغ یه شهری که روزاش با هم فرق داشته باشن یه شهری که توش مردم جنب و جوش داشته باشن یه...
-
روزهای ملال آور
1384/11/08 23:57
نفس در سینه حبس صدا در حنجره و نگاه در پس پلک هوای خانه فجیع سنگین شده به مرگ برمیخیزم به زمینم میزند به زندگی مینشینم به خاکم میافکند چه بگویم نفس حبس صدا و نگاه مرده انگار زندگی میکنم بیآنکه بدانم
-
سکوت
1384/11/01 21:24
بگذار سکوت کنم صدایم شکننده است آوازم درد بگذار سکوت کنم هیچ نگویم و آرام در راه خویش بدن فرسایی کنم بگذار میان من و تو ای عشق هیچ چیز دیگری نماند بجا بگذار سکوت کنم از این دم دیگر نگویم حتی یک سخن بگذار میان من و تو هر چه بود هر چه هست به خاموش برود به سیاهی به عمق شبهای دور بگذار سکوت کنم آوازم درد و صدایم شکننده است
-
تو را طلب میکنم
1384/10/23 18:54
و نه چیزی بدهکارم و نه چیزی از تو طلب دارم! فقط احساس میکنم چیزی را به تو دادهام نا قابل و انگار چیزی را در وجود من کاشتهای تو که دور ریختناش از پس دادنش دشوارتر است ای که طلب میکنم تورا هرشب براستی کدام نیمه مرا با خود بردهای تو که اینگونه سر در گم بدنبال گمشدهای میگردم در این دریای طوفانی ای که آرزوهایم در افق...
-
تلخ!
1384/10/21 19:41
و انگار کسی صدا میزد بابک برگرد، جلوتر نرو! تمام روز سوار بر ابر سیاه نمیدانم به کدام گناه یا کدام جرم دستبند قپانی بر دستم زدند سوار بر لکنته تو خالی! انگار دنیا تماماً همین چندلحظه بود که نفرتم از وطن بیشتر شود
-
روزهای کشدار!
1384/10/20 22:42
روزهای ابری، روزهای خاکستری من هفتههای ادامهدار و همیشگی ساعتهایی که نه میآیند و نه میروند لحظههای ناب آفرینش یک طرح جدید در پسله مغز کوچکام و انگار ندارم راه به جایی که بزایم آنچه درداش ماهها در بدنم نهفته مانده روزهای خاکستری روزهای ابری روزهای کشدار، مثل خمیازه کشدار سگی ولگرد هنگامی که میگردد دنبال خانهای...