-
اسبابکشی
1388/09/11 12:07
خیلی وقت میشه که اینجا نه چیزی نوشته بودم نه حتی به اینجا سر زده بودم.... میگذارم این گرد و غبار همینجا دست نخورده باقی بماند... اما.... بالاخره بعد از چیزی حدود ۷ سال زندگی مجازی و نوشتن در وبلاگهای اجارهای متفاوت خودم صاحبخانه شدم به طور کلی به اینجا اسبابکشی کردم اگر از طریق فید نوشتههای مرا میخواندید لطفاً...
-
لبخند و زندگی
1388/06/28 01:01
این روزها همه دنبال این هستند که مقدار فطریه خودشان را مشخص کنند و به دست کسی برسانند که به خوبی ازش استفاده کند، و هرسال در روز فطر استگاههایی در تمام شهرها و در مساجد و اماکن دیگر هستند که فطریهها را میگیرند و همه هم با خوشنودی فطریه خود را تقدیم میکنند! اما چقدر مطمئن هستید که این مبلغی که شما پرداخت کردهاید...
-
و اکنون من بدرقهات میکنم
1388/05/19 13:10
روزهای بیپایان سالهای بیباران و تو در جاودانگیِ مطلق نشستهای هنوز و مرا یارای بدرقه کردنات نیست - ای بیپایان - کنون به یاد میآورم آخرین دیدار را آخرین لبخند را و آخرین سیگار را که من افروختم برای تو؛ - نگاهات بدرقهام کرد در مسیری بیانتها - و اکنون من بدرقهات میکنم ای خفته در جاودانگی ای خفته در همیشگی تو...
-
آرزوهای ما محال نیست
1388/04/24 01:13
آرزو میکنم چشمهایم را به زمین میدوزم و آروز میکنم تو را چه باک از آرزوهای سر در گمِ من؟ - از اشکها، لخندها، فریادها؟ - تو را چه باک از صدای بیپناه من - صدای بیپناه ما - در زیر آفتاب در خیابان تو را چه باک هنگامی که میگویی آرزوهای ما محالهای ناممکن است؟ من محالها را آرزو میکنم آرزوهای ما محال نیست
-
بیانیهی جمعی از وبلاگنویسان در رابطه با انتخابات ریاست جمهوری
1388/04/06 23:47
۱) ما، گروهی از وبلاگنویسان ایرانی، برخوردهای خشونتآمیز و سرکوبگرانهی حکومت ایران در مواجهه با راهپیماییها و گردهمآییهای مسالمتآمیز و بهحق مردم ایران را به شدت محکوم میکنیم و از مقامات و مسوولان حکومتی میخواهیم تا اصل ۲۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را -که بیان میدارد “تشکیل اجتماعات و راه...
-
این هفته که گذشت
1388/03/30 00:36
این هفته که گذشت انگار یک عمر گذشت، انگار که نمیخواست تمام شود.... یک نسخه از آهنگ ایمیهن رو ضبط کردیم با پویا، شاید نیمی از حس و حالِ این روزهای من باشد. شعرِ این آهنگ از ابولقاسم لاهوتی هست که قبلاً محمدرضا شجریان هم این آهنگ را خوانده است. سعی کردیم یک نسخه فولک از این آهنگ رو ضبط کنیم و البته خب خیلی اشکالات هم...
-
اولین آهنگ ضبط شده
1388/03/13 17:59
این یک دقیقهی اول آهنگِ جدید از ۳تا آهنگی هست که تا حالا آماده کردم... دارم کمکم شروع میکنم که آهنگها رو تکمیل کنم و ضبط کنم... البته هنوز خیلی کار داره، این یه دمو هست و هنوز کامل نشده! Powered by Podbean.com
-
در آغوشِ تو
1388/03/03 22:59
در کنارِ تو در آغوشِ تو خوابیدن؛ آرامیدن وَه، چه رؤیای گستاخانهای رطوبتِ عشق را از میانِ گیسوانات به درون کشیدن برای زنده کردن جریانی مرده در وجودم وَه، چه حسِ محترمانهای در کنارِ تو در آغوشِ تو یافتن، تکرار شدن تکرار شدن، تکرار شدن، تکرار شدن تا بینهایت، تا بینهایت
-
هنوز یک چیزی اینجا جایاش خالیست...
1388/02/14 23:58
بعضیوقتها میخواهم این جای خالی را پُر کنم؛ اما تا تصمیم بگیرم، تا با خودم کنار بیام، تا خودم رو جمع و جور کنم، میبینم که هنوز یک چیزی اینجا جایاش خالیست... میدونی: بعضیوقتها، بعضیچیزها را نمیتوان ناگهانی انتخاب کرد... باور کن نمیشود!
-
اما باهار نمیآید باز
1387/12/29 00:49
شب؛ از پشتِ پنجره سر میجنباند هوهو میکشد چَشم میگرداند دید میزند مرا مهتاب؛ با دهانی بسته فریادی فروخورده نگاهی تنها مانده روی میگرداند چشم میپوشاند در باغ؛ در باغچهیِ نومید زمستان خفته اما باهار نمیآید باز اما باهار نمیجنبد باز باد میگردد حِی میکند لاس میزند با بید دست میکشد بر خاک فریاد میزند در گوش...
-
یادش بخیر....
1387/12/10 00:05
یادش بخیر، شبهای سردِ تابستان رفسنجان، رختِخوابهای ردیف شده در حیاط، تلوزیونِ کوچکِ سیاه و سفید، سیگارهای همای باباحسین، دبِ کوچک و بزرگ و شهابهای ناگهانی... یادش بخیر نسیمِ سردِ سحر زیرِ لحاف و آفتابِ گرمِ صبحِ ولو شده وسط حیاط و تا لنگ ظهر زیر گرمای آفتاب دنده به دنده شدن و بدنبال سایه گشتن... آخرین بار کِی بود؟...
-
و این موجها
1387/12/02 17:32
هوا بوی ساحلهای سوختهی متروکه میدهد و این موجها کششی دارند که نمیتوان با فریاد پاسخشان را داد
-
جای خالی یک واژه
1387/11/30 10:59
آزادی که بپذیری آزادی که بگویی نه و این زندانِ کوچکی نیست. ما آدمهای بیمعرفتی نیستیم، همهجا از یکدیگر حرف میزنیم، همیشه از هم یاد میکنیم، اما چقدر از حال و احوال هم خبر داریم؟ چقدر با یکدیگر حرف میزنیم؟ چندبار در ماه و در سال یکدیگر را میبینیم؟ و قبل از اینکه مشکلی پیش بیآید برای یکدیگر نگران و پریشان...
-
بعضی وقتا، و بعضیجاها
1387/11/22 13:27
میدونی من به این چیزها اعتقاد ندارم، میدونی من این چیزها رو قبول ندارم، اما نمیتونم ارتباطاتام را با اطرافیان هم قطع کنم؛ میدونی؛ همین یک کلمهی خدا رحمتش کنه که من به هیچعنوان قبولش ندارم میتونه برای کسی خیلی مهم باشه؛ سعی میکنم بعضی وقتا، و بعضیجاها، که میشه از یه چیزی گذشت و یه چیزی رو نگه داشت کنترلِ...
-
اولین پادکست من!
1387/11/14 13:46
تصمیم گرفتهام فقط نوشته نباشم و گاه و بیگاه صدا باشم... این اولین پادکستی هست که ضبط کردم، امیدوارم خیلی بد نباشد... آدرس وبلاگِ پادکستام هم همین گوشه میتونید ببینید.. Powered by Podbean.com
-
looking in mirror
1387/11/09 00:35
میگه: ببین؛ بیا با هم صادق باشیم... و تصویرِ درونِ آینه نگاهاش عوض میشود! پ.ن : خاوران پاک نمیشود
-
بهتر زندگی کردن!
1387/10/20 23:38
...میگه: - بهتر زندگی کردن!... بــله. معلوم است. ماها هم همینطور. این چیزی است که ما آدمها مدام در آرزوشیم، گیرم بِش نرسیم. فقط اعیانها و آقا فُکلیها هستند که زندگیِ حسابی میکنند. مردم هم که لالمانی گرفتهاند و هرجور فشاری را تحمل میکنند. منتها فکر میکنند دستِ آخر یک تودور ولادیمیرسکوی* دیگر دنیا میآید. چه بسا...
-
و نعشی که همه برایش تُف میاندازند
1387/10/16 18:06
اینجا بوی جنازهی باد کرده میآید؛ و نعشی که همه برایش تُف میاندازند. نعشکش میآید جنازه را پُشتِ رو میاندازد روی تخت! و یکی فریاد میزند : ماتَحتاش، ماتَحتاش... پ.ن : فکر کن کسی را کشتهاند در فلانجا، با بمب و خمپاره و الخ... هرکسی چیزی میگوید! تو پندار یکی از همین حوالی میگوید: ما تحتاش مالِ ماست... و...
-
بهتر است که زندگیِ خودت را بکنی
1387/10/04 01:01
بعضی وقتها با آرزوها زندگی میکنی بعضی وقتها با امیدها زندگی میکنی و وقتی هیچکدام نیستند بهتر است که زندگیِ خودت را بکنی پ.ن : کاری به گفتههای و کردههای حسین درخشان ندارم، اما زندانی کردن او به گناهی ناکرده جرم است. برای آزادی حسین درخشان امضاء کنید .
-
آقا بیوک هم رفت...
1387/09/23 13:27
دلم برایات تنگ میشود، برای تو و خاطراتام با تو. پ.ن :
-
وقتی با تو حرف میزنم...
1387/09/08 23:07
ایکاش میتوانستم توصیف کنم حال و احساسام را وقتی با تو حرف میزنم... میدونی از محدوده کلمات خارج است احساسام!
-
شانس
1387/08/23 05:23
بعضیها شانس میآورند و بعضیها شانسی ندارند! بعضیها شانس میآورد در جایی بدنیا میآیند که میتوانند شانسهای زیادی داشته باشند که اگر چندتایی هم از دست دادند مهم نباشد و بعضیها جایی بدنیا میآیند که شانسهایشان آنقدر محدود است که حق انتخاب ندارند! این بستگی به لیاقت و استعداد و زرنگی و چیزهای دیگر افراد که حتماً...
-
بیرون باران میبارد
1387/08/16 00:42
اینجا کنار پنجره؛ بیرون باران میبارد - و چه تُند میبارد - صدای شُرشُر باران از روی شیروانی و انعکاسِ شالاپ شالاپاش از روی سنگفرشِ حیاط تا اینجا؛ این بالا چه خوب شنیده میشود اینجا کنار پنجره با صدای باران و یک سیگار افروخته و صدای این سازِ بیشرف! بگو تا کجا نمیتوان پرواز کرد؟!
-
اگر این ابرها کنار بروند
1387/08/06 16:01
و اگر این ابرها کنار بروند؛ میتوانم توچال را ببینم با اولین برف امسالاش... و چه نگاهی خواهد داشت...
-
تو
1387/07/25 00:17
این دنیا اگر روزی هم سرنگون شود باکی نیست تمامِ دنیای من تو هستی
-
آخرین پرنده
1387/07/20 02:03
پرنده پَرکشید از آخرین شاخهی آخرین درختِ باغ پَرکشید و رفت آخرین پرندهی آزادِ این شهر و قفسها کنجِ مغازهی پرندهفروشی ناامید گریستند؛ در حسرت
-
واقعیت
1387/07/19 13:07
واقعیت دقیقاْ همان چیزی هست که میبینی! شنیدهها؛ تصورات و رؤیاهایی هستند که دوست داری باورشان کنی.
-
پائیز است
1387/07/12 23:25
تقویمِ روی دیوار میگوید پائیز است من انگار خواب ماندهام کارهای زیادی دارم که باید بکنم
-
خودِ خودِ زندگی
1387/06/25 01:43
آنجاهائی که آرزوئی برای رسیدن و بدست آوردن نیست؛ آنجاهائی که امیدی برای درخشیدن نیست و مقصدی برای رفتن؛ آنجاهائی که نه فکری هست و نه امیدی و نه آرزوئی؛ به نظرم آنجاها باید خودِ خودِ زندگیای باشد که دارد نفس میکشد هنوز.
-
آن بالا
1387/06/13 02:54
آن بالا، دنیا جورِ دیگر است آرام اما پُر هیاهو!