دنیا که سر و ته ندارد؛
یک بار دیدی من آمدم نشستهام آنجا سرِ کوچهی شما و دارم سیگاری میکشم، یا شاید همیناطراف، یکدفعه تورا وسط خیابان دیدم و دست و پایام را گم کردم!
دنیا که سر و ته ندارد؛
از هرطرفاش که راه بیافتی و بری به آخرش نمیرسی!
دنیا که سر و ته ندارد؛
ولی من نمیفهمم که چرا بعضیها دنیایشان اینقدر کوچک است!
: میدونی، انسان هم سر و تهی ندارد، تو هرچقدر بری و بری باز هم نمیتونی به آخرش برسی، چون دنیای انسان هم انتهایی ندارد، چه دنیایی که در آن زندگی میکند و چه دنیایی که در آن سیر میکند؛
: ولی من نمیفهمم که چطور یک عده میتوانند با چنین جرأتی بگویند یک روز همه چیز تمام میشود، یک روز قیامت میشود...!!!
: چطور میتوان به انتهای یک زنجیره رسید که میلیونها سال هیچ پسرفتی نکرده است؟ مگرنه آنکه انتهای هر چیز پائینترین نقطهی تنزل آن است؟ پس چطور دنیایی که بالا میرود پایان مییابد؟!
دنیا که سر و ته ندارد؛