پرنده پَرکشیداز آخرین شاخهی آخرین درختِ باغ
پَرکشید و رفت آخرین پرندهی آزادِ این شهر
و قفسها کنجِ مغازهی پرندهفروشی ناامید گریستند؛ در حسرت