دست کشید روی صورتاش، آرام، با لبخندی ملایم، و هرچه تازگی بود انگار با لمس کردن پیدرپیِ گونههایاش میدمید بر روحِ بیجانِ او.
- پنجره رو باز کن، بزار هوا یکمی عوض بشه..
و آنطرف، آنسوی این دربی که هیچوقت، هیچوقت ندیده بود چه کسی از آن بیرون میآید و چه کسی یا کسانی از آن به داخل میروند، پیدرپی و بیوقفه صدای ساز میآمد، یکشنبهها اندهگینتر میشد گویا، و تابستان گویا با حرارتی نهچندان گرم بینواخت و زمستانها با سرمایی نه چندان بیروح!
- نگاه کن این پرندهها را، هر بهار میآیند، مهمانهای چندماههی من هستند، همدمهای سحرگاههای خسته از بیخوابی و شبزنده داری...
قهوهجوش بر روی گاز، بر روی شعله، دستهای خیساش را با حلولهی چربِ آشپرخانه خشک کرد، نشست روی صندلی، سیگاری گیراند
- اینجا اصلاْ نمیبینند تورا، براحتی نادیدهات میگیرند، زیر پاشون خوردت میکنن، میزارنت وسطِ یک تگنا و براحتی سوار آسانسور میشوند و کلید بیست و هفت را میزنند، درِ آسانسور بسته میشود و تو میمانی و سکوت راهروئی که با آن همه آدمی که آنجا بود هیچوقت هیچ صدائی نداشت، و فقط به این فکر میکنی که همسایهی دیوار به دیوارت بدونِ اینکه حتی سعی کرده باشه نیم نگاهی انداخته باشه بهت کلید بیست و هفت را فشار میدهد و تا میآیی به خودت بجنبی، قیــــژ، تِلِق و.......
پشتِ هم پارس میکرد، و روبروی پنجره، روی گلهای آن گلدانهای کوچک، پرندهای کوچک بدون هیچ وقفهای میخواند، سیگار را در جاسیگاری لِه کرد، شعلهی زیر قهوه جوش را نگاهی کرد، خاموشاش کرد، سراش را انداخت پائین و یکراست رفت توی اتاق روی کاناپه ولو شد، نه فکری، نه یادی، هیچ هیچ و هیچ
- حتی نمیدونم چندنفر، چه شکلی، فقط صدای سازی هست که همیشه شده همدمم تو این مدت، بدون وقفه و همیشگی میآید، همیشه یک آهنگ، اما با احساسات مختلف، روزهای تعطیل انگار بیمحتوا، حتی هیچوقت ندیدم چه کسی از این درِ لعنتی میره تو یا میاد بیرون، همیشه فقط صدای این ساز لعنتی، که احساس میکنم اگر یکروز دیگر نشنوم روز خداحافظی شده...
آرام دستاش را روی گونههای سرخ شدهاش حرکت میداد، میخواست روحی را از درونِ خود به او بدمد، جاودانگی شاید، و او افتاده بود آنجا، روی کاناپه، سیگاری نیمه سوخته بر روی سنگفرش دود میکرد، سگ پارس میکرد، پرنده میخواند، نسیمی ملایم از پنجره به داخل میآمد، یک روزِ تعطیلِ تابستانیِ گرم...
افتاده بود روی کاناپه، در افکار دور گم شده بود گویا، و آن ساز، آن صدای همیشگی، دیگر نمیآمد.