پرنده پَرکشیداز آخرین شاخهی آخرین درختِ باغ
پَرکشید و رفت آخرین پرندهی آزادِ این شهر
و قفسها کنجِ مغازهی پرندهفروشی ناامید گریستند؛ در حسرت
راستی چه عکس خوشتیپی گذاشتی باب دمت گرم دست مارو هم بگیر
راستی چه عکس خوشتیپی گذاشتی باب دمت گرم دست مارو هم بگیر