یکی دیگه

روز نوشته‌های پراکنده

یکی دیگه

روز نوشته‌های پراکنده

آنجا، آنجا....

آنجا، آنجا....
بس است دیگر، دست بردار، فاصله‌ها آنقدر زیاد شده است، که حتی اگر هم بیابی؛ فکر می‌کنی آسوده است نزدیک شدن؟
بس است دیگر، دست بردار از این در و آن در زدن، از گشتن و گشتن، چه سود تو را؟ بدنبال رؤیایی گشتن که حقیقتی نمی‌شود یک روز....؟

بس است بابک... بس است.... بگذار آرام آرام این هیاهوی درون‌ات بخوابد، بس است...

نظرات 4 + ارسال نظر
مدی 1386/12/18 ساعت 01:12 http://www.mahbed.blogsky.com

بابک
بی باک باش

سلام رفیق بی معرفت!
بنظرم واقع بینی هستی...
اما بد بینی هم بده...

هیلدا 1386/12/21 ساعت 11:32

نمی دونم چرا یهو با خوندن نوشتت یه احساس ترس اومد سراغم!!!!!


خوبی تو؟!... دلم تنگ شده بود برات.... خوش می گذره ؟!

فردان 1386/12/23 ساعت 01:05 http://aber.blogsky.com

می دونی این جمله :که حتی اگر هم بیابی؛ فکر می‌کنی آسوده است نزدیک شدن؟
یا چیزکی در همین معنا رو خیلی وقته آماده کردم برای گفتن به یک آدم بی معرفت، هر چند هنوز حتی برنگشته اما شاید بهتر که فقط حسرت گفتنش را داشته باشم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد