کتابها روی همکاغذهاو قلمی نیز گویا آنجا عطش نوشتن دارد
شب از نیمه گذشته استبارانی نرمنسیمی خنکو نتهائی که به اندازهی حنجرهام جان ندارند گویا
شب از نیمه گذشته استو خواب گویا از دیدهی من رفته استدر این شبهای ابریِ پائیزی
سلام رفـــیق.عطش نوشتن هست ... ولی یارای نوشتن نیست...مثل حنجره ای که جان فریاد زدن نداره!!واقعا شعر زیبایی نوشتی...
سلام رفـــیق.
عطش نوشتن هست ... ولی یارای نوشتن نیست...مثل حنجره ای که جان فریاد زدن نداره!!
واقعا شعر زیبایی نوشتی...