یکی دیگه

روز نوشته‌های پراکنده

یکی دیگه

روز نوشته‌های پراکنده

درهم برهم...

می‌دانی!
اینجا صداها که در هم می‌پیچند، یا اینکه بعضی‌وقتها صورت‌ها درهم می‌آمیزند،
من از لابلای آنها نگاهِ تو را می‌بینم، که با صدایی دلنشین چیزی می‌گوید...

نظرات 4 + ارسال نظر
مریم 1386/06/16 ساعت 00:55 http://b4u.blogsky.com

پس خیلی چشم دلت صافه که تو این همه صورت به هم آمیخته اونو میبینی...

هیلدا 1386/06/19 ساعت 11:46

سلاااااااااااااااام
آخیش...دلم تنگ شده بوداااااااااااااااااااااا
خوبی؟..
یه چیزی می خوام بگم..منتها فعلن فقط به تو..
معماری فریدون کنار قبول شدم!...بیست و پنجم باید برم ثبت نام...
این چند وقته هم کلن حالم خوبه...
بعدم این که...خیلی خوبه...که بازم بین اون همه..فقط یک نفرو می بینی....!
کامنتو پاک کنی بهتره...

فردان 1386/06/20 ساعت 01:39

عالیه..کاش داشتنش برای لحظه ای به وسعت ابدیت بود.

کنار آشنایی تو
آشیانه می کنم
فضای آشیانه را
پر از ترانه می کنم
کسی سوال می کند
به خاطر چه زنده ای؟
و من برای زندگی
تو را بهانه می کنم...!!!
-----
حضرت عشق به روز شد!
منتظرتم.....٪

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد