یکی دیگه

روز نوشته‌های پراکنده

یکی دیگه

روز نوشته‌های پراکنده

بدون عنوان

اولین داستانم اینجاست! البته چیز چندان دندان‌گیری هم نیست، همینطوری برای امتحانِ خودم شاید فرستادم...!

پ.ن : اصلاْ هم هواسم به این نبود که برای فرستادن داستان قبلش یک نگاهی بهش بندازم یا بقولی ویرایش کنم... واقعاْ آبروریزی هست...!!!

نظرات 3 + ارسال نظر
فردان 1386/05/27 ساعت 23:03

جالبه پس تو هم شرکت کردی....بخاطر ذکر نامت...بی خیال رفقیق اولین تجربه پر از اشکاله....اما اولین قدمه...موفق باشی.

با اینکه دورم از تو
تولدت مبارک
با اینکه نمی بینمت تولدت مبارک
یه کیک برات میارم تو ذهنم و خیالم
یه شمع قلبو روی کیکت می ذارم
تو چشمای قشنگت میام نگا می کنم
یه شاخه گل مریم می دم بهت با لبخند
یه یادگاری از عشق
تولدت مبارک
~~~~~~~~~~
سلام!
جشن تولد دارم
نمی خوای بیای ؟
منتظرتم !

هیلدا 1386/05/31 ساعت 11:20

سلام بابک...
اولش که گولم زدی!!!..این داستانو قبلنم گذاشته بودی!!!
بعدم این که..دلم تنگ شده واسه بچه های وبلاگو نت...ولی بابا تصادف کرده...بیمارستان بستریه!..به خاطر همین یا پیش بابام...یا میام خونه حوصله دیگه ندارم... به خاطر همین یکم غیبتام طولانی میشه...سربازی خوبه؟٬...سخت نگیر..این روزا هم تموم میشه..
به قول خودتم چون تموم میشن غمی نیست....
بیا پیشم..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد