و من باز هم به تو نزدیکترام
نیزدکتر از گیسوی افشانات
که غرورِ کوهها را به زیر میآورد
تا در پناهِ امواجِ بادِ زیر گیسوانات
عطشی کهنه را سیراب کنند
و من باز هم به تو نزدیکترام
نزدیکتر از چشمانِ براقات
که ستارهها را رهنمون میشوند
تا راهِ عابرانِ خسته را باز بیآفرینند
و من به تو نزدیکترام
نزدیکتر از آسمانی که همیشه بالای سرات هست
نزدیکتر از مهتابی که شبانات را درخشان میکند
نزدیکتر از همیشه
نزدیکتر از همیشه
سلام وبلاگتون عالیه
ما میتونیم با هم دوستان خوبی باشیم راستی من حاضر به تبادل لینک با شما هستم
جوابتون رو توی وبلاگم بدین
نظر یادتون نره
یا علی...
سلام...
!...میگم بابک!...این راز نزدیک بودنو به من یاد بده!!!!!!!.....
اومدم بگم..هرچی توو وبلاگ نوشتم!...خصوصن اون قسمت هایی که نوشته بود از (همه)تون حالم بهم می خوره!...تو جزشون نبودیااا...یعنی تو چون توو بحثا دخالتی نداشتی...اومدم بگم یه وقت سوتفاهمی نشه!....مرررسی..
نزدیکتر...کلمه سختیه گاهی حتی احساس می کنم از خود درونم، روحم ..دورتر از دورام.