یکی دیگه

روز نوشته‌های پراکنده

یکی دیگه

روز نوشته‌های پراکنده

در آغوش‌ام بگیر

روی مدارِ روزهای تلخ و شیرین
روی خطِ عبورِ لحظه‌های خوب و بد
روی مسیرِ خوش ایامی که گذشت
من‌ام، من
همان همیشگی


در آغوش‌ام بگیر
دست‌ام را بگیر
زیر سایه‌ی درختِ بید
مرا ببوس
لبریزام کن از دوست داشتن
از آوای خوشِ زندگی


روی ابرهای سیاه و سفید
روی بادهای شمالی
روی رنگین‌کمانِ میانِ دره
من‌ام، من
همان همیشگی


در جاده‌های خاموش
در تاریکیِ دنیا
در میان دود و بوق این شهرِ شلوغ
من‌ام، من
همان همیشگی


در آغوش‌ام بگیر
دست‌ام را بگیر
زیر سایه‌ی درختِ بید
مرا ببوس
لبریزام کن از دوست داشتن
از آوای خوشِ زندگی


در آغوش‌ام بگیر
حرف‌ها دارم برای نگفتن
دست‌ام را بگیر
با من همراه شو
بسوی سرزمینِ بی‌نهایت
و در آنجا
در آغوش‌ام بگیر
زیر سایه‌ی درختِ بید
کنارِ باغچه‌ای پراز گل‌های اطلسی
مرا برای آخرین بار ببوس
و لبریزام کن از دوست داشتن
از آوای خوش زندگی

نظرات 2 + ارسال نظر

سلام رفیق بابک.

چه عجب ...یه چیزی نوشتی !...


این شعر زیبا رو که برای معشوقت ! گفتی !

من باید برای تنهاییام بگم!

فردان 1386/01/16 ساعت 00:00 http://aber.blogsky.com

دست ام را بگیر/زیر سایه های در خت بید....
درخت بید ،پریشانی، ارامش ذاتیش....شاید مثل روزاست مثل ساعتهای زندگی....
من همان همیشگی.....
حس خوبیه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد