یکی دیگه

روز نوشته‌های پراکنده

یکی دیگه

روز نوشته‌های پراکنده

من و روز‌هایم

روزها می‌آیند و می‌روند، پشتِ سرِ هم..... و من واقعاْ نمی‌دانم چرا منتظرم! منتظر چی هستم! و اصلاْ چرا باید باشم.....

چندوقتیه که عجیب شوقِ زندگی در رگ‌های‌ام جریاد داره، نمی‌دونم چرا الکی امیدوارم.... شاید به آینده‌ای نه چندان دور.... زیرِ سه سال!
و خب این خیلی خوب است... بهش میگم سرمایه‌گزاریه زود بازده!!!!

فکرهای خوبی توی ذهن‌ام هست، تشویق‌های خوبی همراه‌ام هست..... و چیزی که همیشه ذهن‌ام را آزار می‌دهد....

دنیایی که نگران‌اش  هستم..... آخر من یک سوسیالیست هستم.... !!!!!!!!

و پنجشنبه هشتم مارس است... و من باید آنجا باشم....!!!!
و اینکه امروز واقعاْ شاکی بودم از اینکه توی این کشورِ نکبت دارم زندگی می‌کنم که حتی ناموس نمی‌فهمد.... می‌ریزند و زن‌ها را برای دفاع از حقوق‌شان می‌برند.... آن هم به چه شکلی؟!!!!

و چندروزی هست که بدجوری احساس می‌کنم باید فریاد بزنم..... باید برم کوه..... و بلند بلند فریاد بزنم.... !!!

شاید کسی صدای‌ام را بشنود !!!!!!!

و اینکه...
دوستانِ قدیمی باز می‌آیند از سفر

 

و اینکه ذهن‌ام درگیر یک‌ داستان است.... شاید نوشتم‌اش!!!!

نظرات 1 + ارسال نظر
فردان 1385/12/17 ساعت 01:22 http://aber.blogsky.com/

ننویس امید الکی...خرابش می کنی....بعد هم یه نا امیدی الکی...انتخاب یه مکتب سیاسی...در کلیت اره اما در جزئیات چطور؟... موافقم گاهی واقعا متاسفم می شم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد