سرنوشتمحکمنه از سر لجبازیاز سر غفلت و کوتاهیبرخورد کرد با گیجگاهام
سرنوشتمحکمنه از سر سرانجاماز سر اشتباه و تردیدبرخورد کرد با قلبام
تو رفتیو من ماندم با این همه تردید و شک و انتظار.....
آنچه بگذشت دگر نمی آید بازقصه که هرگز نتوان کرد اغازراستش می دونم شعر تلخیه شاید هم بقوله همه چون منم تلخم.از سر صداقت نوشتم چیزی بود که بعد خواندن شعرت بر زبانم جاری شود.
سلام...چقدر به دردم می خورد و به موقع بود!....
نه بابا هستم .. الان گیج گاهت درد میکنه !
آنچه بگذشت دگر نمی آید باز
قصه که هرگز نتوان کرد اغاز
راستش می دونم شعر تلخیه شاید هم بقوله همه چون منم تلخم.از سر صداقت نوشتم چیزی بود که بعد خواندن شعرت بر زبانم جاری شود.
سلام...
چقدر به دردم می خورد و به موقع بود!....
نه بابا هستم .. الان گیج گاهت درد میکنه !