یکی دیگه

روز نوشته‌های پراکنده

یکی دیگه

روز نوشته‌های پراکنده

زمان پرواز پرنده‌ها...

هنگامِ پروازِ پرنده‌هاست
صبحِ زود
زیرِ نورِ کمرنگِ خورشیدِ سرد
در میانِ نسیمِ سردِ پائیزی
جایی در میانِ فردا و دیروز
آنجا که زمان می‌ایستد
و آسمان با خمیازه‌ای کش‌دار
تکانی به خود می‌دهد
و خورشید بی‌صبرانه خود را بالا می‌کشد
از پشتِ کوهِ بلند و سفیدِ مشرق


دِل‌انگیز
چه صبحِ دِل‌انگیزی‌ست
زیرِ رطوبتِ مهِ بامدادی
و سوزی که می‌آید از بالای کوه
چه هوایِ دِل‌انگیزی‌ست
ای دِل‌انگیزِ من


و حالا
زمانِ پروازِ پرنده‌هاست
پرنده‌های خسته از سفر
پرنده‌های مسافر
و حالا زمانی‌ست
که آسمان
یکسره پرواز خواهد شد
در میانِ مه و رطوبت و سرما
در میانه‌ی خمیازه‌ی کش‌دار آسمان
و بالا‌ آمدنِ ضعیفِ خورشید
و لرزشِ زمین!


و حالا
همان زمانی‌ست
که وعده‌اش را داده بودم به تو
ای دِل‌انگیز
حالا زمانِ آن رسیده‌ست
که پرنده‌ها دسته دسته
پرواز کنند
یا شاید بعضی‌هاشان هم
تنهایی
تنهایِ تنها...

نظرات 2 + ارسال نظر
هیلدا 1385/09/06 ساعت 16:44

من اگه پرنده بودم...ترجیح می دادم همیشه تنها بپرم!....
ربط نداشت به اصل نوشته ت...ولی خب....فکری بود که با خوندن پستت اومدم توو مخم!

فردان 1385/09/06 ساعت 19:11 http://aber.blogsky.com


آن بالاقلبهای کوچکشان به شوق رسیدن به خانه تند میزند چقدر دلچسبه رویای رسیدن به آرامش...حتی به تنهایی.
راستی این وبلاگ تای من است اگر دوست داشتی بهش سر بزن و شعر -قوی خسته من -رو بخون.www.kashiekeder.blogsky.com/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد