نتهای پشتِسرِ هم... صدای وهمآلودی که نمیدانم چرا آشناست...
خندههایِ مکررِ صدایی آشنا... برقِ پشتِ مردمکانت...
یه دیواره، یه دیواره، که پشتش هیچی نداره...
دوباره از نو، آنروزها، آنروزهای شیرین، آنروزهای بیاد ماندنی...
صدای خط به خط خواندن ترانهیِ تنهاییهامان...
پشتِ دیوارِ شب یه راهی داره...
دوباره خانهها، خانههای خاموش، خانههای روشن...
دوباره از نو، گیتار و آواز و باران و سیگار...
یه شبِ مهتاب، ماه میاد تو خواب، منو میبره...
دوباره آنروزها، بیخوابیهای طلائی، شبگردیهای بیپایان...
دوباره جاده چالوس، کنار سد ایستادن و سرما را با تمامِ وجود احساس کردن، دوباره...
I am You, And what I see is me
And do I take you by the hand
And lead you though the land
برف، برف، سرما سرما...
دوباره یادم میآید
دوباره دلم تنگ میشود برای باهم بودنهایمان
برای کنار هم بودنهایمان
برای خندههایمان، خستگیهایمان، تنهاییهایمان....
دوباره دوره میکنم، دوره میکنم
آن روزها را، آن روزها را.....
و زیر لب میخواهم زمزمه کنم ترانهیِ غمگینی را
اما میدانی...
دلتنگیهای آدمی را باد ترانهای میخواند...
و سکوت شیرینترین لذتهاست
هنگامی که نمیدانی باید با کدام تنهایی تنها باشی...
سکوتِ شب را شکسته
باد با آواز ناهمگوناش
با هوهویِ بیپایاناش
سکوتِ شب را شکسته
باد با صدایِ سازِ ناکوکاش
با قطرههایِ باران و تگرگاش
.........
......
....
....
..
ممنون موفق باشی گل همیشه بهار
اینا که نوشتید یعنی چی؟