یکی دیگه

روز نوشته‌های پراکنده

یکی دیگه

روز نوشته‌های پراکنده

تَوهم

فکرش رو بکن!
روبروت واستاده باشه و بِر و بِر نگات کنه و تو هم همینجوری خشکت زده باشه! اصلاْ هم حواست نیست که اون داره نگاهت میکنه و اصلاْ هم قصد نگاه کردن به اونو نداری فقط برای چند لحظه‌ای نگاهت قفل شده به سمت اون بدون اینکه متوجه باشی که دقیقاْ داری به اون نگاه میکنی.....
یه توهم گذرا و لحظه‌ای زمان رو یادت میاره و دوباره برمیگردی به دنیای واقعی، نگاهت رو زود میدزدی و سرت رو بر میگردونی و راهت رو میکشی و میری ردِ کارت.....
ولی میدونی، توی اتوبان پر رفت و آمد این ذهن گیجت یه چیزی داره به سرعت اینطرف و اونطرف میره، سعی میکنی نگهش داری، به خودت فشار میاری، دوباره شروع میکنی....
آروم خودت رو کنترل میکنی، یه پوزخند میزنی و زیر لب زمزمه میکنی « عجب... » یا یه همچین چیزی....

تمام امروز و فردا و دیروز و هرروز اینجوری داره میگذره.....
نمی‌دونم شاید تو راست بگی بابک!

نظرات 2 + ارسال نظر
هیلدا 1385/08/17 ساعت 01:51 http://www.hilda.co.sr

wo0o0o0ow...من امروز متوجه شدم..اگه همیشه همین پشتکارو داشته باشم می تونم توپ بچه گیامو وقتی می زنم زمین هوا نره...تا کجا ها نره..بابا رسمن به.......!ولی خداییش....خیلی اعصاب دارم..چون از همون موقع نشستم پاااش تا وقتی که رفت توو مدیریت وبلاگ...این یعنی...پشتکار دختر مردم(دختر بابام -خودم-)۱۰۰.......بینم..!...یه چیزی.....از کی تا حالا پیشگویی فردا رو هم میکنی؟..!.....

فردان 1385/08/17 ساعت 11:59 http://aber.blogsky.com/

سلام
راستش خنده ام گرفت می دانید تای من همیشه می گه دوست داشتن یا همان احساس تعلق یه توهم ست. راستش با خود فکر کردم می دانی همه آنهایی که حتی لحظه ای طو زندگی ما با ما سهیم می شن و ان یاد رو در ذهنمون بجا میزارن روزهای خیلی بعد دوباره برامون زنده می شن مثل یادآوری ان خاطره طونامه دوست ارباب طو کتاب زوربای یونان اما چرا این لحظه های کوتاه به سراغ آدم میان؟ نیروی درونی هر دونفر سبب آن میشه ؟ اراده ی طبیعت؟ یا نه صرفا نیاز ما به ان حس در آن لحظه؟ می دانی همه اینا طوش سهیمن، نه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد