یک شب
در آنسوی این مرز و بوم
خواب شمیران را خواهم دید
شبهای سرد زمستان را
غوغای سگها را
هوهوی باد را
فریاد کلاغها را
یک شب
در عین ناباوری
در جایی دورتر از این مرز و بوم
رؤیای شمیران را خواهم دید
درختان بلند نیاوران را
صدای رودخانه دربند را
هیاهوی پرندهها را
آسمان آبی را
نسیم اولین صبح بهاری را
یک شب
در خانهای کوچک در جایی دورتر این خانه
در شبی دلگیر و تاریک
در هوای سرد شهری سردسیر
خواب زمستانهای شمیران را خواهم دید
رؤیای کودکیهایم را
سلام
ای رهگذر
با نگاه بی انتهایت
به عمق تک تک حروف و
واژه هایم بنگر و
آرام آرام
مرا همراه با این صفحه ورق بزن...
و بعد به رسم روزگار مراو
عمق نو شته هایم را
به دست فراموشی بسپار...
سلام شعرتان مرا یاد شعر هوشنگ ایرانی انداخت:
خروش بیشه های دور او را ندا می دهد
و افسوس گم گشتگی ها به خود می خواندش.
-وادی دشوار -