یکی دیگه

روز نوشته‌های پراکنده

یکی دیگه

روز نوشته‌های پراکنده

فارق از هرچه که اتفاق خواهد افتاد
در کوچه‌های باریک زمان
در خوشی‌های خود گم میشوم
چه صفایی دارد قدم زدن زیر باران
چه صدایی دارد ناودانهای پوسیده این خانه‌ها

فارق از هرچه هست و هرچه خواهد آمد
فارق از هرچه که آمده
در خیابانهای شهری شلوغ قدم میزنم
زیر لب آوازی میخوانم
و نیشخندی میزنم بر حماقت این دیوانگان
که می‌خندند به آواز من

فارق از همه چیز
در بن‌بست طول و درزار دنیا
برای خودم راه میروم
می‌خندم، می‌خوانم و می‌خندم باز

نظرات 1 + ارسال نظر

نوشته ی با احساسی بود!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد